دلنوشته
خط خطی هایم را دوباره خط میزنم،می میرم دلم عطش نوازش دارد،برایش ستاره میچینم نه گریه می کند،نه فریاد،نه گلایه،فقط سکوت دست و پایش زخمی،گیج و منگ ِ طعم یک هبوط عشق را شسته با اشک،وداع می کند باخاطره،عجب! کوله بارش بردوش،درد و دل می کند بایک تردیدبا اصل ونصب! درون کوله،یک خیال ِ ناب برداشته،باکمی بغض و دلتنگی این چه عاقبت شومی ست!پیدانمی کنم جرعه ای یکرنگی پنجره در دستانم می لرزد،ماه گریه می کند،آسمان می لرزد همه هستند و تو نیستی وباز...نگاهم درگوشه های خانه می چرخد کارهایم تمام شده!عشق ِ ناتمام،خاطره ها که سوخته،رویاهای به حراج سپرده ثانیه ها خسته،قلب ِ پرشکسته،تکرار مکررات و نماز شکسته... باید بروم،اصرار بی فایدست!پای ماندنم نماندست،دیر شد کفش هایم کو که بروم تا ته خط ِ رفاقت،دلم پیر شد مراچه به عقل،چه به فلسفه،مرابا افلاطون و ارسطو چکار؟ من می روم با خیال ناب تو و حس جنون و پریشانی ویک ستار من می روم،نگویی وفانداشت یار دیوانه ام،نگو،دلم می گیرد این زمین جای دلداگی نیست،می روم با *خیال داشتنت* می میرم تو زود فراموش میکنی مرا،می دانم!شایدم بشوم یک عادت مرا می گذاری یک گوشه ی دنج قلبت،خاک میخورم،خیلی راحت می روم ولی می دانم تا ابد،نه گوشه ی فلب من پر می شود و نه تو انجا سند اختصاصی دارد،فقط هست برای خاطره های من وتو
:قالبساز: :بهاربیست: |