دلنوشته
قفس داران سکوتم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن پر و بال عبورم را شکستند مرا از خلوتم بیرون کشیدند چه بی پروا حضورم را شکستند تمنا در نگاهم موج می زد ولی رویای دورم را شکستند دلم کسی را میخواهد...کسی که از جنس خودم باشد...دلش شیشه ای گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد...نگاهش ستاره باران باشد..... دلم یک ساده دل میخواهد...!!! بیاید...با هم برویم......نمیخواهم فــرهاد باشد... کوه بتراشد...... " میخواهم منتـــظر........... دکتر علی شریعتی : امشب با دوست خلوت کن ! خودی را که کتمان می کردی , اعتراف کن ! خود را آزاد کردن , خویشتن , خویش را به صراحت اعتراف کردن , میدانی چه شورانگیز است ؟ اکنون لحظه آن فرا رسیده است که حصار را بشکنی , پرده برداری , آن را که تمام عمر در سیاه چال پنهان تو , زندانی بود رها کنی , در اینجا توئی و تنها تو ... دلم کمی خدا می خواهد ... کمی سکوت.. کمی آخرت ... دلم دل بریدن می خواهد ... کمی اشک ... کمی بهت ... کمـی آغوش ِ آسمانی ... بعداً نوشت : تمام روز ها روزه ....
دل دائم صبورم را شکستند
هیــــچ دستی در هیــــچ جای این دنیــــا نبـــاش
اشک هایت را با دست های خـــودت پــــاک کن....
........
که همه رهگـــــذرن!!!!!
کتاب حج - صفحه 116
+++
نماز شب دعا ؛ شبها ....
همیشه دست بر تسبیح ،
همیشه ذکر بر لبها ....
و آخر با وضو کشتند ، علی را خشک مذهبها ... !!!
:قالبساز: :بهاربیست: |