دلنوشته
یا أمل حیاتی انظر الی السماء التی فرقتنی عن حلول أمل وصالک دیشب در جاده ی سکوت در ایستگاه عشق هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم نادانی نعمت بزرگیست ولی حیف که در هیچ دکانی به فروش نمی رسد
مغرمه باحضانک وتنادیک وهی تعزف بلیلة حبک
وانا أسیرةُ حب تعیشة السماء معی منذ وقت طویل
ألفت قصائد بلغات لاتعرف الکذب علی جدار قلبی الحزین
ترکت بعیدا کل مشاعر الالم والوحشة
یا أجمل امنیتی کل ما ترانی فی أسواء حالاتی
وعندما ترانی أبکی دعنی أتمسک بیدیک
دعنی اری عینیک وأشعر بلغة قلبک
دعنی أشعر بلمطر وانت ماسک یدی بشوق
السماء تمطر حباً وغراماً...
قبل أن لا ألف أروع قصة حب لعیونک ماکان للمطر معنا
ومن بعدما أصبح قلبی قصرغرامک
صار المطر قاموسا مملوء من معانی
....یا احلا غزل ؛احبک مهما عیونک رسمت لنا البعد وابقه احبک
یاا گلبی اسمع الیوم انا اوصیکـ
درب مالهـ نهایه خلنی ادلیکـ
اذا طیبه املأت روحک تجافیکـ
تدور ابشوق ومتلهفه حوالیکـ
تحط اعیونها بعینک تحاچیک
تحوم اعلیک و ابیومکـ تراضیکـ
وکت مهموم متعوفک تخلیک
یا گلبی حن،داریها وتداریک
خدا از آسمان به زمین بیاید
اشک هایم را پاک کند، دستم را بگیرد
و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند؟ بــیـــا بــــــرویــــــــم..
:قالبساز: :بهاربیست: |