دلنوشته
دلتنگیهایم از دوری توست ، تو که در آن غروب جدایی تنها ، مسافر جاده ها شدی گاهی دلم میخواهد وقتی بغض میکنم اندکی فکر کن ... همه فکر می کنند حرفی برای گفتن ندارم . ... اما هیچ کس بغضی را نمی بیند که راه گلویم را بسته
و کوله بارت را پر از یاس های سپید کردی تا بهای هنگفت عشق را بپردازی
و عاشقانه بازگردی ، من چشمانم را به امتداد جاده دوخته ام
می دانم که روزی خواهی آمد ، آن روز که عشق
نایاب ترین عنصر زندگی انسانهاست
خدا از آسمان به زمین بیاید
اشک هایم را پاک کند، دستم را بگیرد
و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند؟ بــیـــا بــــــرویــــــــم..
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند
:قالبساز: :بهاربیست: |