دلنوشته
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید اخبار می گوید که طوفان تمام شده میگویند یک روزی هست . وقتی از وضعیت زندگیت شکایت میکنی،مردمانی هستن که برای داشتن زندگی مثل زندگی تو و بودن به جای تو هرکاری حاضرن بکنن.... جواب داد گذشتم ومن دوره گردی هستم که همه چیز را به قیمت هیچ میفروشم ولی دراین شلوغی کسی مرا نمی بیند کسی صدای مرا نمی شنود......
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت
و بعضی به طور ناگهانی هجوم می آورند و ویران می کنند و می گذرند
انگار که بخشی از وجودت را از جا می کنند و با خود می برند
تمام نگاه ها بر می گردد به یک خبر داغ دیگر
دیگر کسی سراغی نمی گیرد
از آسیب دیدگانی که بر جای مانده اند
بر ویرانه هایی
که دیگر شباهتی به خانه ندارد
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم .......
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!
:قالبساز: :بهاربیست: |