سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دلنوشته

نه نمی دانی ...

 


هیچکس نمی داند

 


پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد

 


نمی دانی

 


کسی نمی داند

 


این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام

 


چقدر خسته ام میکند

نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:58 عصر توسط فاطمه عقابی نظرات ( ) | |

مرا یادکن آندم که خدا را تلاوت میکنی،

 

شاید به صداقت تو، من نیز اجابت شوم


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:58 عصر توسط فاطمه عقابی نظرات ( ) | |

اشتباه من این بود
هر جا رنجیدم لبخند زدم
فکر کردند درد ندارم
ضربه ها را محکم تر زدند...!

نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 6:31 عصر توسط فاطمه عقابی نظرات ( ) | |

 

... از نبردی سخت باز می گردم

با چشمانی خسته ، که دنیا را دیده است ، بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید .
عشق من ، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگ فرش جاری است ،
بخند ، زیرا خنده ی تو ، برای دستان من
شمشیری ست آخته .
نان را
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم .


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 6:30 عصر توسط فاطمه عقابی نظرات ( ) | |

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پار ه کردم . امروز هم گذشت.

با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط

میروم فقط میدوم.

یاس ها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما گرمی مهر تو را میخواهند.

غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند .

میان کوچه های تاریک غربت وتنهایی صدای قدمهایت را میشنوم

اما تو نیستی فقط صدایی مبهم میشنوم.

قول داده بودی برایم سیب بیاوری سیب سرخ خورشید سیب سرخ امید یادت هست ؟؟؟؟

ولی رفتی و خورشید را هم بردی و

 من دراین کوچه های تنگ و تاریک سرگردان و منتظر برگی از زندگی ام را ورق میزنم.

امروز به پایان دفترم نزدیکم


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 6:28 عصر توسط فاطمه عقابی نظرات ( ) | |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

:قالبساز: :بهاربیست:



فال - قیمت خودرو - خرید vpn - بازمانده