دلنوشته
دلم می گیرد از هر چه هست دوباره چسب خورده ترین قسمت سینه ام می شکند سکوت است و سکوت،مهربانی در کوچه های خلوت و تاریک ، در کور سوی امید، به آرامی پیش می رود. تمام نیاز ،ذره ای است در مقابل این همه همت و گذشت. چه آ رام شبی است، فقط قلبهای منتظر صدای مهربانی را از دور احساس می کنند، وطپش، تنها علامتی است ، که وجودش را اعلام می کند. آ هسته و نرم درب خانه ای به صدا در می آید، چشمانی منتظر آن را نیمه باز گذاشته اند،صدای چرخش، شکوفه لبخند را بر برصورت منتظران می گشاید. دستهایی زمخت ، لطا فتی خاص دارند.وقتی، نوازشگر موهای کودکی خرد سال می شوند، چه آغوش گرم و پر احساسی. آرام ،آرام ، تلخی روزگار ، از گوشه چشم یتیمان در کاسه وجود علی فرو می ریزد، و او غصه دار باورها و رویاهای آنهاست. شعر وجودش در طرب نگاه آنان زمزمه میکند ، تا در آغوشش آرام گیرند. اما............ چند روزیست ، نخلهای کوفه صدای مردانه او را نمی شنوند و دل روزگار گلایه های او را تکرار نمی کند، سیلابی از اشک، آسمان ابری را به سخره گرفته ، ودیگر طپشی نمانده. صدای مهربانی نمی آید. امشب عرش را فرش نموده اند . فرشتگان به صف ایستاده اند، از زمین تا خود خدا، جهان هستی به قد ایستاده تا مردی را با تمام اوصاف نزد او بدرقه کند و او می گوید به خدای کعبه که رستگار شدم............ از کنـارِ نـــیمکت هـاے ِ خالـے ِ پـارک ... طـورے کـه... انــگار کـسے در نـیـمکـت هـاے ِ آخـریـن انـتـظـارم را مے کـشد ... و بـه آن جـا کـه می رسم بـــــایـد ... وانـمـود کـنم کـه بـاز هــم دیــر رسیـده ام...! دِلْـــ تنگے اَمْـــ را با فاصلــہ مے نویسَمْـــ ... تا شایدْ فاصلــہ اے بین دِلَمْـــ و تنگے بیُفـــتدْ ... چــہ خیالــــِ خامے ... ! اینْ مَدار فاصلــہ مُـــوَربْ اَستْ ... چندے کــہ بگذردْ ... دوباره مے شَودْ : " تَــــــنْـــــــــگے ِ دِلْ "
دلتنگ می شوم به هر چه نیست
چه خوب می شد
نبود هر چه که هست
بود هر چه که نیست
دلتنگی هایم را جایی، جا گذاشته ام
کجا؟ نمی دانم
فقط دلم دل دل می کند
خسته ست و افسرده
این روزها …. بی خیال
فقط سرم درد می کند … نشانه چیست ؟
جایی که تمام ساعت های سکوت سعی به جمع کردن آن داشته ام
تب می کند نگاه … می سوزد این دلم
قلبم چه بی کس است
دنیا
همین بس است
:قالبساز: :بهاربیست: |